در تاریخ 27/07/1347 در حالی که گرمای تابستان جای خود را به نسیم خنک پائیزی می سپرد و فصل انار با دانه های یاغوتی فرا رسیده بود در هنگام اذان صبح با نمایان شدن طلوع فجر ،فجر و نور و روشنائی دیگری در منزل حسین زارع درخشیدن گرفت ،بله آن نور فرزند دوم پسر بود که بدنیا آمد پدر که متدین و مومن به دین و مذهب بود و همه اهالی محل به نام حسین آقا مومن می شناختنش و اگر می خواستند آدرس و نشانه بدهند به همین نام و اسم آنرا می آوردند بعد ازشستشو کودک بلافاصله اذان را در گوش راست و اقامه در گوش چپ تلاوت نمود و سپس نام هاشم بر او گذاشتند و کام وی با تربت پاک امام حسین ع گشودند. این طفل در خانواده ای رشد کرد که مادر بدون وضو طبق سفارش پدر شیر به آن نمی داد و گوش این نوزاد دائم با اذکار خداوند،صلوات،اذان ،مناجات سحر در پشت بام و یا حیاط در آن زمان و قرائت و تلاوت قرآن کریم که توسط پدر صورت می گرفت انس گرفت و زلال معنویت و عشق به اسلام در رگهایش جاری گشت او در دامان پرمهر خانواده رشد کرد و الفت با اهل بیت ع بلورهای نازک ذهنش را متبلور ساخت.عطر وجود این کودک به خانه رنگ بوئی دیگر داد.
در پرتو آموزشهای مذهبی خانواده روز به روز آثار بزرگی و کرامت در چهره اش نمایان شد.وی دوران ابتدائی در مدرسه ساسان قدیم و دوران راهنمائی در مدرسه راهنمائی فتح در کوهنجان گذراند و جهت ادامه تحصیل به سروستان رفته و تا دوم دبیرستان رشته تجربی در مدرسه روزانه ادامه تحصیل داد که بدلیل علاقه شدید به امور دینی و دلبستگی و پای بندی به رعایت احکام الهی او را روانه حوزه علمیه شهرستان گویم کرد وی آنقدر در جاری معنویت غرق ،که در چهره معصوم و دوست داشتنی اش درخشش اخلاص را هر کسی میتوانست به نظاره بنشیند. پیشرفت قابل توجه او به دروس همکلاسان و اساتید را متعجب کرده بود او با تواضع منحصر به فردش از محضر اساتید استفاده می کرد و در طول زمان حضور در جبهه شهید هاشم دیپلم را در مدرسه شبانه ایثارگران اخذ نمود.
لازم به ذکر است که در سن 13 سالگی یعنی سال 1360 اولین شهید بسیج منطقه سروستان برادرش عبدا...زارع بود که در عملیات ثامن الائمه شکست حصر آبادان به شهادت رسیده و بسیار به آن شهید یعنی برادرش علاقه داشت و خود را تربیت شده دست برادرش می دانست و می گفت راه برادرم ادامه می دهم.
با شعله ورشدن آتش جنگ خیلی زود او را متوجه مسئولیت سنگین حفظ و حراست از انقلاب نوپای اسلامی و ادامه دادن راه شهدا از جمله برادرش دروس حوزوی را رها کرد و به ندای حضرت امام که فرمود برهرکس واجب است که اگر توان دارد به جبهه برود و دفاع کند .لبیک گفت و در اواخر سال 61 یعنی در سن 13 سالگی به جبهه اعزام شد و در تیپ فاطمه الزهرا س در گردان رزمی منطقه دشت عباس (تنگه ابوغریب) مشغول خدمت شد .بالاخره اشتیاق او برای رسید ن به معشوق روز بروز بالا می گرفت اصلا قرار نداشت او توان ماندن در عقبه جبهه نداشت حدود 5 سال آخر عمرخود یعنی تا تاریخ 19/10/1365 که تاریخ شهادت وی می باشد دائم در جبهه حضور داشت و در خطوط پدافندی جزایر مجنون،شلمچه عملیات والفجر8،عملیات کربلای 5 شرکت نمود و به عنوان تک تیرانداز ،تخریب چی ،غواص خدمت کرد.
ساعات شبانه روز برای ایشان دارای ارزش بود و برای هر دقیقه آن به دقت برنامه ریزی داشت ساعتی را به سلامت جسم و ورزش اختصاص داده بود و ساعتی را به مطالعه و عبادت و ساعتی با دوستان به کارهای فرهنگی و هنری در بسیج و مسجد مشخص کرده بود آن شهید بزرگوار روحیه ای لطیف داشت به نحوی که در اکثر هنرها استاد بود مثل ورزش رزمی خطاطی،نقاشی ،عکاسی،مداحی،اکثرا که توسط وی جذب می شدند توسط همین هنرها بود مثلا عده ای ازطریق ورزش رزمی عده ای از طریق خطاطی و نقاشی و عده ای از طریق مداحی جذب کرد و به راه صحیح و در خدمت دین و انقلاب و وطن پرورش داده بود هرچند سن و سال وی کم بود ولی فکر و عقیده و هدف آن خیلی بزرگتر از این حرفها بود در ورزش استاد بود دارای کمربند نارنجی بود و در رشته تکواندو فعالیت می کرد به فوتبال و شنا هم علاقه زیاد داشت از همان دوران کودکی روحیه ایثار فداکاری و طلم ستیزی و جهادی داشت ده ساله بود که همرا با مردم در تظاهرات و راهپیمائی و پخش اعلامیه وشعار نویسی برعلیه رژیم طاغوت شرکت می کرد و بعد از پیروزی انقلاب در راهپیمائی ها سالروز 22 بهمن ،روز قدس شعارهای ا...اکبر پشت بام شب 22 بهمن شرکت می کرد.
از لحاظ درس و مدرسه وی از شاگردان ممتاز کلاس خود و مدرسه بحساب می آمد از ذهن و هوش خاصی برخودار بود غیر از مطالعه کتابهای درس خود به مطالعه کتابهای دینی و مذهبی می پرداخت و به نوارهای سخنرانی حضرت امام و بزرگترها و روحانیون معزز گوش می داد وفوق العاده دارای معلومات علمی و فرهنگی بود.
هیئت عزاداری عاشقان ثارا... مسجد توسط شهید هاشم زارع راه اندازی شد خود وی مداح بود و با این هنر توانست عده ای از همسن وسالان خود وکم کم بزرگترها به سمت هیئت کشانده وهیئت مسجد راه اندازی کند.
بسیج خانه دوم وی بود بعد از شهادت برادرش همواره سنگر بسیج را حفط می کرد و در تمام برنامه های بسیج شرکت فعال داشت مثل جمع آوری کمک های مردمی به جبهه رزمآیشها،تبلیغات جهت جذب و اعزام نیرو به جبهه ،نگهبانی و ...
از همان کودکی که کام او را با تربت امام حسین ع گشودن حب اهل بیت اطهار ع در دل او کاشتند مداح بود آنقدر با سوز و دل مداحی می کرد که هنوز شروع نکرده بود دلها را به طرف خود می کشاند با مناجات خود وروضه ها و مداحی شنوندگان و حاضران در مجلس را به عزاداری ناله و ضجه وا میداشت.
مداح اهل بیت اطهارع، امام جماعت مسجد و مسئول کارهای فرهنگی و تبلیغی در خصوص بسیج و مسجد و جبهه بودندوخلاصه وی مداح و ذاکر اهل بیت عصمت و طهارت فردی مجاهد و همیشه در صحنه بود. نماز جماعت،دعاهای هفته،جمع آوری کمک های مردمی برای جبهه و کارهای تبلیغاتی و فرهنگی دیگر فقط گوشه ای از فعالیتهای او را تشکیل می داد.
هاشم غواص شجاع و زرنگی بود در عملیات والفجر 8 و کربلای 5 هنگام عبور از اروند فرماندهان خود را به تحسین واداشته بود .اما روح نا آرام شهید چیزی جز شهادت و وصال یار آرام نمی ساخت لذا آخرین بار به سوی جبهه شتافت و سرانجام در نیمه شب 19 دی ماهسال 1365 به آرزوی دیرینه اش رسید و اروند را همیشه اشکبار نوحه های کربلائی اش کرد.
وی شیفته امام و راه سرخ علوی بود.ذوب در ولایت ،مداحی مخلص ،پیش نماز عارف ،اهل کتاب،یک بسیجی آگاه و شجاع و پیرو سیره عملی ائمه اطهار ع و شهدا بود. نمازهای شبانه و رازو نیازهای سحر گاهی او به خاطراتی جاوید در ذهن همرزمانش بدل شده بود .بینش عمیق ،چهره ای خندان، تواضع و فروتنی ،عیب پوشی،بصیرت تنها گوشه ای از صفات شهید هاشم زارع بود.
1-خصوصیات اخلاقی شهید:
این شهید بزرگوار دارای اخلاق و روحیه ای بود که هر کس جذب وی میشد دیگر دفعی وجود نداشت و به هیچ وجه وی را رها نمی کردند.با توجه به تدبیر و ابتکاری که به خرج داده بود دارای هنرهایی بود جوان پسند و با هر هنری گروه خاص خود را جذب کرده بود مثل ورزش (رزمی ،شنا ،فوتبال)خطاطی و نقاشی و مداحی و نوحه خوانی . در ذهن خود دارای اهداف بزرگی بود که در راه رسیدن به این اهداف تلاش و پشتکار فراوان از خود نشان میداد اگر در انجام کاری احساس تکلیف می کرد خیلی سریع و با دقت فراوان آن کار به اتمام می رساند مثل یک روز تحصیل یک روز طلبگی و یک روز جبهه و جنگ و جهاد و دفاع و... و همچنین روحیه ای خستگی ناپذیر داشت بطوری که همیشه خود شهید می گفت کار برای رضای خدا دلسردی و خستگی ندارد .اخلاق و رفتار او طوری بود که اول خود پیش قدم می شد و بعد دوستان به تبعیت از وی او را همراهی می کردند شرکت در مراسمات مذهبی که در بسیج و مسجد انجام میگرفت جزء وظایف خود می پنداشت و در این امر کوتاهی نمی کرد شرکت در نماز جمعه شهرهای سروستان ،شیراز و گویم و مناطق جنگی در صورت امکان بر خود لازم می د انست. لباسهای رنگ روشن و ساده می پوشید ولی مرتب و آراسته و معمولا شلوار بسیجی به تن می کرد و همیشه خود را خوشبو می کرد مخصوصا جهت نماز، وی در هر کار خیری اولین نفر بود در راه رضای خدا پیش قدم بود وظیفه خود در ادامه دادن راه شهدا می دانست و در این راه تمام خطرات با جان و دل می خرید.اخلاق وی طوری بود که ملاک انتخاب دوست تقوا و نزدیکی افراد به خداوند می دانست.
2- اخلاص شهید:
الگوی نمونه عرفان و عاشق دلسوخته اهل بیت و شیفته شهادت بود در تمام امور نیت خالص داشت و آن هم فقط جلب رضای خداوند بود حتی در انتخاب دوستان آنکس که تقوایش بیشتر بود به وی نزدیک بود کمک به مظلوم و فقیر و نیازمند با رئوفت و مهربانی با نیت پاک انجام می داد خدمت در بسیج و شرکت در تمام برنامه ها خدمت و کمک به مسجد و شرکت در برنامه های مسجد مخصوصا تلاوت دعاهای کمیل،توسل،ندبه،زیارت عاشورا جزء برنامه هفتگی وی بود حضور در حوزه علمیه خدمت در جبهه و رسیدن به هدف اصلی که همان عشق به خدا و شهادت همه از اخلاص وی حکایت می کند.نماز و روزه و تلاوت قرآن و نوحه خوانی عزاداری از روی اخلاص و فقط جهت رضای خداوند انجام می داد.
3- تواضع و فروتنی شهید :
احترام به پدر ومادر و بزرگترها،کمک به زیر دستان ،جمع آوری کمک های مردمی به جبهه ،دوست شدن سریع با افراد جامعه هر کس به سن و سال خودشان همان راه و روش در شان آنها استفاده می کرد بدون اینکه احساس غرور و تکبر کند.
ایثار و فداکاری شهید در تمام زمینه ها هر کجا که حضور داشت از سنگرمدرسه تا سنگر جبهه همه از رد پای ایثار و فداکاری نامبرده حکایت می کند.در بیرون از خانه اول به هر رهگذر سلام می کرد چه کوچک و چه بزرگ بدون تکبر و با ادب احترام می گذاشت.
4- خصوصیات عرفانی و عبادی شهید:
محب اهل بیت اطهار (ع) و رسول اکرم( ص)بود در تمام کارها خدا را ناظر می دانست و فقط برای خدا کار می کرد قبل از آنکه به سن تکلیف برسد نماز یومیه و نمازهای مستحبی و روزه های مستحبی مثل واجبات بر خود لازم می دا نست و به جا می آورد دعاها و مناجات وی که پیوسته چند برگ می باشد حکایت از بعد عرفانی و رابطه عاشقی بین عاشق و معشوق بیان می کند.
تمام کارهای واجب و مستحب که انجام می داد می گفت خود انجام این امور نوعی عبادت است مثلا خدمت به مردم یک عبادت می شمرد و می گفت هرکاری که برای رضای خداوند باشد عبادت است بعضی از امور عبادت ظاهری مثل اقامه نماز و روزه و تلاوت قرآن ،مسجد و بعضی از امور عبادت درونی است مثل صدقه پنهانی کمک به نیازمندان وفقیران حتی اگر شبانه باشد بهتر است یعنی کسی وی را نشناسد شرکت در نماز جمعه شهرهایی که نماز جمعه درآن برگذار می شد مثل سروستان وشیراز و آبادان و اهواز ، شهید ها شم زارع ظاهری آراسته و مرتب داشت هنگام اقامه نماز گویا می دانست که در حضور چه مقام بزرگی قرار می گیرد لباس تمیز و خود را خوش بو و معطر می ساخت چه قبل از آنکه امام جماعت باشد و چه در زمان امام جماعت خود که نماز را به جماعت می خواندند و چه در جبهه یا در عقب جبهه امام جماعت بود و همه او را قبول داشتند مداوم روزانه تلاوت قرآن کریم با صوت دلنشین می نمودند و روزی نبود که تلاوت قرآن کریم ترک نموده باشد با قرآن انس گرفته بود.اهل نمازهای مستحبی بود که عینا مثل نمازهای واجب آنها را بجا می آورد مثل نماز شب آن هم با حالات خاص خود و دعاهائی که در قنوت میخواند و نماز غفیله بین نماز مغرب و عشا ... ..
5- بی رغبتی شهید به مال و مظاهر دنیوی:
از بدو تولد تا شهادت اصلا گویا خود می دانست که متعلق به این دنیا نیست چون رفته رفته که بزرگ شد خود را وقف امورات آخرت کرده بود خدمت در مسجد و راه اندازی هیئت عزاداری عاشقان ثارا... خدمت در بسیج و حضور در حوزه علمیه و دوران طلبگی و حضور چندین مرتبه در جبهه و جانبازی وسرانجام شهادت و رسیدن به حق .هر آنچه که جمع آوری کرد جهت آخرت ذخیره کرد و برای این دنیا از لحاظ مال و یا ثروت هیچ البته در کسب مهارتهای زندگی پشتکاری فراوان داشت که می توانست زندگی دنیوی خود را آباد کند و سروسامان دهد ولی وی فریب زرق و برق دنیا را نخورد و اورا به حال خود وا گذاشت.
6- صله رحم :
صله رحم و رفت وآمد به اقوام و دوستان خوب خود از امور لازم در زندگی خود می دا نست تا قبل از حضور در جبهه به منزل اقوام می رفت و در صورت نیاز یا مشکل سعی در رفع نیاز و مشکل آنها می کرد به دیدار دوستان خود و منازل آنها میرفت و در زمان حضور جبهه هر وقت که به مرخصی می آمد همین روش ادامه می داد و موقعی که در جبهه خدمت می کرد توسط نامه و یا تلگراف یا تلفن ارتباط با اقوام و دوستان خود برقرار می کرد.طوری بود که در صورت عدم حضور وی تمام اقوام و دوستان دلتنگ می شدند و زمان شهادت آن شهید همه را عزادار کرد واقعا ضجه و ناله می کردند.
7- علاقه به امام ،ولایت ،روحانیت در خط امام :
چنانچه در وصیت نامه خود هم اعلام نموده پیروی تام و بدون چون و چرا از حضرت امام خمینی و ولایت جهت حفظ اسلام و انقلاب برخود لازم می دانست که پیرو امام بودن عزت می آورد و غیر از آن ذلت .خود یک فرد ولایی بود و قبل از اینکار حضرت امام به ایران بیاید درآن زمان که سن وی زیر ده سال بود ازطریق پدر و مادر حضرت امام مرا می شناخت و به آن علاقمند شد از زمان پیروزی انقلاب مطیع امر امام و ولایت بود و به ندای امام لبیک گفت در سنگر مدرسه ،سنگر بسیج و مسجد و حوزه و درسنگر جبهه حضور پیدا کرد و خود را سرباز امام خمینی و در اصل سرباز حضرت صاحب زمان عج می دانست و در این امر کوتاهی نکرد به حضرت امام عشق می ورزید در تاریخ زمستان 1362 موفق به دیدار حضرت امام در جماران شد ه بود که خیلی خوشحال بود که هیچ موقع خوشحالی و شیرینی این دیدار را فراموش نمی کرد از لحظه اول دیدار تا پایان فقط مثل یک فرد خشک زده به چهره مبارک حضرت امام نگاه می کرد و غرق در تماشای چهره نورانی حضرت شده بود.
8- امر به معروف و نهی از منکر :
همچون واجبات دیگر که انجام می داد امر به معروف و نهی از منکر بود همیشه دوستان خود را به انجام کارهای خوب و عاقبت بخیری سفارش می کرد و از انجام کارهای منکر و بد نهی می کرد و از عاقبت آن منکر یا ... گوشزد می نمود و همیشه در جامعه و بین دوستان مراحل امر به معروف و نهی از منکر اجرا می کرد اول با چهره ظاهری عبوس بعد با بیان و سرانجام با ترک رابطه دوستی به شخص می فهماند که راه صحیحی نمی رود اگر در جمعی غیبت یا ... می شنید فورا آن مکان را ترک می نمود یا مثلا ایشان یک دفترچه آماده کرده بود اگر خطا یا اشتباهی درطول روز از وی سر زده بود یاداشت می کرد و خود را سخت مواخذه می کرد و استغفار می نمود.
9-جگونگی گذراندن اوقات فراغت :
همانطور که این شهید بزرگ می شد برای تمام اوقات شبانه روزی خود برنامه ریزی می کرد ساعاتی به سلامت جسم و ورزش و ساعاتی هم به عبادت و ساعاتی هم به مطالعه ساعاتی هم با دوستان خود و انجام کارهای خطاطی و نقاشی،مداحی و درطول زندگی به ادامه تحصیل تا دوم دبیرستان و سپس وارد حوزه علمیه شهرستان گویم شد و درس طلبگی ادامه داد و به دنبال آن عازم جبهه شد تا به فیض شهادت نائل گشت .
در غیر از زمان تحصیل و جبهه در بسیج و مسجد به کارهای فرهنگی و تبلیغاتی و جمع آوری کمک های مردمی به جبهه می پرداخت در مراسمات و راهپیمائی و تظاهرات از دیگر امورات بود که ایشان در انجام آن کوتاهی نمی کرد و اصلا فرصت پیدا نمی کرد و یا اوقات فراغتی برای ایشان نمی ماند که نداند چه کار کند و تمام ساعات روزانه و توسط برنامه ریزی دقیق و حساب شده پر کرده بود.
10- حضور در جبهه مجروهیت و نحوه شهادت و تشیع جنازه :
شهید هاشم زارع از همان دوران کودکی روحیه ظلم ستیزی و استقامت و ایثار گری و فداکاری داشت دفاع از مظلوم و رفع نیاز نیازمندان و محرومین از برنامه های وی بود بعد از ادامه تحصیل روانه حوزه علمیه حضرت امام صادق ع در شهرستان گویم شد با شعله ور شدن تنور آتش جنگ و احساس خطر و مسئولیت حفظ و حراست از انقلاب نوپای اسلامی و ادامه دادن راه شهدا از جمله برادر خود تاب و تحمل در عقبه را نداشت لذا خود احساس مسئولیت نمود وگوش به فرمان حضرت امام که اعلام کرد برهرکس که توان حضور در جبهه دارد برود و دفاع کند اجرای این فرمان برخود لازم دانست که سنگر تحصیل در حوزه علمیه را رها کند و به جبهه برود حدود 5 مرتبه موفق به اعزام به جبهه شد اولین بار اواخر سال 61 بود که با شهید حسین فقیری و چند نفر از اهالی محل از دوستان وی که همسن و سال بودند در سن 13 سالگی به جبهه رفته و در تیپ فاطمه الزهرا در گردان رزم بعنوان تک تیرانداز در منطقه دشت عباس (تنگه ابو غریب) مشغول خدمت شد در مرحله بعد در یک طرحی به نام طرح لبیک با تعداد زیادی از دوستا ن خود به جبهه رفتند که یک عکس یادگاری باهم گرفته اند که چهار نفر بغل دست هم که طلبه بودند شهید شده اند.طلبه شهید هاشم زارع،طلبه شهید محمدرضا معصومی،طلبه شهیدمحمدعباسی،طلبه شهید لطف ا... کامران.
بالاخره شور و اشتیاق او برای رسید ن به معشوق خود روز به روز حتی لحظه به لحظه بالا گرفت بطوری که اصلا قرار ماندن در عقبه جبهه برای وی امکان نداشت لذا حضور مداوم وی در جبهه رابطه او و خدایش قوی تر می ساخت عشق دوطرفه بود شهید عاشق بود تنها راه رسیدن به آن حضور در جبهه و نثار خون خود در راه رسیدن آن می دانست ازطرفی هم خدا دوست داشت که هاشم کشته ببیند همچون سرور و سالار شهید حضرت امام حسین ع که خدا دوست داشت آن حضرت در صحرای کربلا کشته ببیند لذا این شهید بزرگوار در خطوط پدافندی جزایر مجنون،شلمچه عملیات والفجر 8،عملیات کربلای 5 بعنوان تک تیرانداز،خدمه خمپاره انداز و مینی کاتیو شا در جزیره مجنون تخریب چی ،غواص خدمت نمود که در عملیات موفق آمیز والفجر 8 که منجر به پیروزی رزمندگان اسلام و آزاد سازی شهر فاو گردید بعنوان غواص شرکت نمود که از ناحیه کف پا بر اثر نفوذ خار نخل باعث مصدوم شدن آن پا شد ولی اصلا اهمیت نمی داد و در منطقه حضور داشت که بعداز چندین روز که درد زیادی تحمل می کرد به اجبار و دستور فرمانده گردان وی به شیراز اعزام و در بیمارستان با یک عملی جراحی خار نخل از پایش بیرون می آورند.و در آخرین مرحله حضور در جبهه در زمان عملیات کربلای 4 در بیمارستان بستری بود که شنید محمد هادی اسدی دوست صمیمی وی به شهادت رسیده است حالش خیلی بد شد و بی قراریش بیشتر گشت و گفت باید هرچه سریعتر خود را به جبهه برسانم لباسهای بسیجی خود را پوشید چفیه به گردن انداخت پایش درد می کرد به سختی راه می رفت اصلا این دفعه با دفعه های قبل فرق می کرد از تک تک افراد خانواده از تمام اقوام ،دوستان و اصحاب مسجدو بسیج و اهالی محل که همدیگر می شناختند خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید و عازم جبهه نبرد شد و خود را به نیروهای عمل کننده رساند چون بعد از عملیات کربلای 4 تمام نیروها به فرمان حضرت امام خمینی دستور اجرای عملیات کربلای 5 داده بودند که نتیجه آن عملیات منجر به پیروزی خیلی بزرگ ومهمی گردید که دشمن مغرور از عملیات کربلای 4 و تلفات بسیار سنگینی متحمل شد که در این عملیات با رشادتها و ایثار گری فداکاری رزمندگان اسلام و نبرد سنگین حتی نبرد تن به تن بین نیروهای اسلام و دشمن در این عملیات پیروزی خیلی بزرگ و مهم نصیب رزمندگان اسلام شد که علاوه بر آزاد سازی منطقه از لوث وجود دشمن باعث نابودی تجهیزات نظامی و تلفات جانی سنگین از آنان شد بطوری تا ما هها بعد منطقه از بوی بد اجساد دشمن فرا گرفته بود .
در تاریخ 19/10/65 این شهید در عملیات پیروز مندانه کربلای 5 بعد از رشادتها و فداکاریها و نبردی سنگین با نیروهای دشمن از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در اثر موج انفجار باعث خونریزی مغزی شده که ار بینی وگوشهایش خون جاری گشت و به فیض بزرگ شهادت نائل آمد و این همان هدف و آرزوئی بود که سالها بدنبال خود کشانده بود و خدا میخواست او را کشته ببیند و او را پیش خود ببرد و نزد خداوند روزی بخورد که بدن پاک ومطهر آن از سپاه سروستان تا گلزار شهدای کوهنجان با حضور تمامی اهالی محل دوستان و آشنایان با عظمت و با شکوه خاصی تشیع و به خاک سپرده شد.
راز و نیاز شهید هاشم زارع
خداوندا،آنان که به تو دل داده اند انیسی مهربان و دوستی روشن مهر و نازنین یافتیه اند
الهی، آنها که به تو تولا و برتو توکل دارند بنای امیدشان به پایه ای متین و محکم استوار است تویی که از پیدا و پنهانشان خبر داری و آشوب ضمیر آشفتگان را هم از آنها آشکارتر می بینی اسرار نگفتنی را به تو می گویند و هرجا میخواهند از تو می خواهند.در جهان میگردند و فراز و فرود زندگی را می پیمایند .سیر آفاق می کنند و در فضای انفس و جانها پر واز میکنند.الهی ،اینها از اینهمه گشت و گذار و از اینهمه سیرو سیاحت تو را می جویند و در اعماق دریایها و اوج آسمانها تورا می طلبند
الهی ،اینان در دیار غربت پراکنده اند وسخت بی کس و بی آشنا سر می بمرند.جهانیان از عاشقان تو بیگانه اند و خود پرستان از سوز و گداز عشق بی خبر
الهی ،هر آن دم که از وحشت تنهایی به تنگ آمدند با یاد تو سرگرم می گردند و با دور نمای وصال تو خوشحال و شادمان می شوند .خوشند که شب هجران به پایان خواهد آمد و طلیعه دلنواز وصل آشکار خواهد شد.همچون پرتوی که به خورشید باز گردد و همانند قطره ای که در دریا فانی شود هستی اندک خود را در اقیانوس بیکران وجود محو خواهند کرد و در آغوش ابدیت فرو خواهند رفت.
خدایا:آشفتگان تو چون از حوادث گیتی رنجور شوند به تو پناه می آورند و سختی بار مصائب را با نوازش عشق تو آسان به منزل می رسانند. اینان مطمئن هستند که زمام امور به دست توست و بر کاخ هستی جز اریکه سلطنت جاودانت کرسی دیگر نیست.
الهی :دامنه لغت کوتاه است و هیجان ضمیر بی پایان .دل می فروشد و جان می نالد معانی در صندوق سینه بر سر هم بوده و انباشته است.کو آن واژه ای که بتواند مترجم احساسات باشد و اسرار دل را بی پروا فاش کند و کو آن زبان و قلم و کاغذی که بتواند آنچه که در دل من نسبت به یک برادر رزمنده است بگوید و بنویسد وتحمل کند
الهی: من تو را شاهد میگیرم و خاضعانه و ذلیلانه اعلام می کنم که نمی توانم حتی ذره خاکی از پای این برادرارن رزمنده باشم .چه این برادران عزیز با دلی سرشار از عشق پا بسوی تو حرکت کرده اند و من ذلیل هم از بس که دلم سرشار از عشق به دنیا و مادیت هست نمی توانم از جای خود به حرکت درآیم.
خدایا:
عاشقان تو از فرط عاشقی و دیوانگی نسبت به تو از راهی دور و دراز و از سنگرهای شهیدانی که در راه وصال تو جان را تاختند به حرکت درآمده واشتباها به در خانه بنده ای آمدند که تو چشم و دل او را کور کرده ای و ازآن بنده کور میخواهند که برای وصال به تو دعا کند. پروردگارا این را می دانم که تو دعای بنده ای مثل من را نمی پذیری چون که من پیمان شکن و عهد شکنم .و از فرط گناه قلبم سیاه شده .اما پروردگارا آن عزیزانی که از عشق به تو به سوی تو آمده اند و با دلی پر از امید و آرزو حرکت کرده اند و آرزویشان این بوده است که بتواند انسانی خاضع و خاشع بوده و تنها بندگی تو را کنند امیدشانم را نا امید نکن و آرزویشان بر آورده فرما
والسلام –و من التوفیق
هاشم زارع 26/9
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است