به نام خدا
زندگی نامه ی شهید عبدالرسول رضایی فرزند عبدالحسن
در تاریخ 2 دی ماه سال 1351 در خانواده ی عبدالحسن واقع در محله ی سیدهای کوهنجان که حد فاصل چند خانواده ی شهید (عبدالله و هاشم زارع، سید غلام حسین حسینی ) بود، پسر دوم خانواده به دنیا آمد که بزرگتران پیشنهاد نام عبدالرسول را دادند و به همین نام شناسنامه گرفتند. تمام اقوام خوشحال بودند. این کودک خیلی سریع رشد کرد و از لحاظ اندام و هیکل از برادرانش جلو زده به طوری که هیکلش با سنش قابل مقایسه نبود. گویا این بدن که بسرعت رشد کرده بود قرار است 15 سال دیگر فرمانده نیروهای اسلام شود و در نبرد با دشمنان دین و انقلاب بعد از چندین عملیات علیه آنان به شهادت برسد. این شهید پس از سپری کردن دوران کودکی راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را در مدرسه ی شهید اکبری و دوران راهنمایی را در مدرسه ی فتح کوهنجان نیمه تمام گذراند. وی عاشق خدمت در جبهه بود. خوش اخلاق و خوشرو بود، با بچه ها مهربان بود و با آنها بازی می کرد. نسبت به بزرگترها احترام خاصی داشت، با هر کسی برخورد می کرد اول سلام می کرد و برای همه ی افراد، کوچک و بزرگ احترام و ارزش قائل بود. طوری با مردم رفتار می کرد که زود به او علاقه مند می شدند. فردی بسیار فهمیده بود به راحتی می توانست با دیگران ارتباط برقرار کند و بر آنان تأثیر بگذارد. به ورزش، پیاده روی و کوهنوردی علاقه داشت. با بسیج همکاری گسترده داشت . بعد از مدتی خدمت در جبهه به عضویت کادر رسمی (افتخاری) سپاه در آمد و در جبهه خدمت کرد تا به آرزوی خود که همان عشق به شهادت و رسیدن به خدا بود، رسید. قبل از اعزام به جبهه کنار تحصیل در کار کشاورزی به پدرش کمک می کرد. در فصل تابستان کار می کرد و کارکرد خود را به خانواده می داد تا کمک خرج پدر در اداره ی زندگی نسبتاً شلوغ بشود. مقداری هم جهت مخارج سال تحصیلی آینده اش پس انداز می کرد. بعضی مواقع هم به محل سکونت پدر بزرگ مادری خود می رفت و به او در کار کشاورزی و... کمک می کرد.
1.خصوصیات اخلاقی شهید:
ایشان فردی خوش اخلاق و خوش رفتار بود. با کوچکترها مهربان بود و به بزرگترها احترام خاصی داشت. فردی کارکن و فعال در اقتصاد خانواده بود. بسیار با تعصب و با غیرت بود به گونه ای که زمان تعطیلی دختران از مدرسه با موتور سر کوچه ی خودشان می ایستاد تا دختران به سلامت و دور از ایجاد مزاحمت افراد ولگرد به منزل برسند و بعد خودش به خانه می رفت. به خدمت در بسیج، سپاه و جبهه علاقه داشت پس از چندین مرتبه که قصد رفتن به جبهه کرده بود. وی علاقه ی زیادی به مطالعه ی کتاب های مذهبی و عقیدتی داشت. اهل قرائت قرآن و زیارت و دعا بود. در نماز جماعت شرکت می کرد و به دیگران سفارش می کرد. ساده پوشیدن و ساده زیستن را دوست داشت. لباس های مستحبی (سفید) می پوشید. لباس هایی که کراهت داشت (تیره و...) نمی پوشید، مگر در محرم .
2.اخلاص و ایثار شهید:
هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که علاوه بر نمازهای واجب، نمازهای مستحبی (نماز شب) می خواند. سعی می کرد به هر طریق ممکن نمازهای خود را به جماعت بخواند و در صورتی که موفق نمی شد در نماز جماعت شرکت کند، نماز یومیه را به 5 نوبت می خواند. فردی از خود گذشته و ایثارگر بود. به نقل از همسنگرا نش در جبهه: یک روز یک خمپاره می آید و یکی از همرزمان زخمی می شود و بلافاصله خمپازه دوم می آید که شهید عبدالرسول رضایی خود را روی بدن دوست زخمی اش می اندازد که دوباره زخمی نشود و خود شهید چندین ترکش به بدنش اصابت می کند.
3.تواضع و فروتنی بسیج:
احترام به پدر و مادر، مهربان بودن با کوچکترها، احترام گذاشتن و ارزش قائل بودن به بزرگترها، رفاقت با دوستان، ساده پوشیدن، قناعت در خرج و مخارج زندگی با توجه به سن کم از برنامه های زندگی این شهید بود سبقت در سلام کردن ،کمک به دیگران ، رفع نیاز نیازمندان در حد توان از تواضع وی بود .
4.خصوصیات عرفانی و عبادی شهید:
مقید بود که انسان اصلاً فکر گناه هم نباید بکند چه رسد به انجام گناه، می گفت در این دنیا چند صباحی زندگی می کنیم کاری نکنیم که فردا در حضور ائمه ی اطهار (ع) شرمنده باشیم. اهل قرآن و دعا بود، در نماز جماعت شرکت می کرد. افراد هم سن و سال خود را به مسجد می آورد. در نماز جمعه ی سروستان هم شرکت می کرد ، نمازهای فرادی خود در پنج نوبت می خواند به نماز و ارتباط با خدا عشق می ورزید .
5.بی رغبتی شهید به مال و مظاهر دنیوی:
دنیا برای او ارزش نداشت. هر چند در کنار تحصیل کار می کرد دستمزدش را به پدر و مادر می داد و بعد از ترک تحصیل هر چه کار می کرد به پدر در امر اقتصاد خانواده کمک می کرد برای خود هیچ چیز ذخیره نداشت. مقداری از دستمزد خود را به نیازمندان و فقرا کمک می کرد. دنیا را محل امتحان می دانست لذا خیلی به امورات دنیوی دل بسته نبود. فکر آخرتش بود هر چه می توانست برای آخرت خود ذخیره کرد مثل عبادت، کمک کردن به فقیران، خدمت به اسلام در جبهه حق و باطل و در آخر شهادت در راه خدا.
6.صله ی ارحام: با اقوام، آشنایان و همسایگان رفت و آمد می کرد. احتیاجات نیازمندان را برطرف می کرد. در سال چندین بار به محل سکونت پدر بزرگ مادری خود رفته و از اقوام مادریش در آنجا سرکشی می کرد و در صورت کمک در امورات زندگی یاریشان می کرد.
7.علاقه به امام، ولایت و روحانیت در خط امام (ره): به حضرت امام خمینی (ره) بسیار علاقه مند بود. در وصیت نامه اش قبل از هر سخنی اطاعت از فرمان امام و راه امام را به خانواده و دیگران تأکید و سفارش می کرد. می گفت: دست از امام برندارید، مطیع فرمان او باشید. او می فرمود: اگر می خواهید به انقلاب ضربه وارد نشود پشتیبان ولایت فقیه باشید و همین ولایت فقیه است که شما را از راههای منحرف نجات می دهد.
8.امر به معروف و نهی از منکر:
به عقیده ی او هر کس می بایست امر به معروف و نهی از منکر را از خانواده ی خود شروع کند. اگر خانواده- کوچه- محله اصلاح گردد جامعه هم اصلاح می گردد. اگر در جامعه امر به معروف و نهی از منکر صورت نگیرد جامعه دچار فساد می شود و عذاب الهی نازل می گردد. پس باید مردم را به کارهای خوب امر کنیم و آنها را از کارهای بد نهی کنیم. و از گسترش منکرات در جامعه جلوگیری کنیم تا بلا نازل نشود.
9.چگونگی گذراندن اوقات فراغت:
در تعطیلات دوران تحصیل اوقات خود را با کار کردن، کمک به پدر، ورزش و کوهنوردی می گذراند. در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت داشت . در جمع آوری کمک های مردمی به جبهه شرکت می کرد. در بسیج حضور مستمر داشت. و سپس در سال 1365به جبهه اعزام شد. خدمت به انقلاب و اسلام بر همه چیز وی مقدم بود. اطاعت از فرماندهی در جبهه، خلوص و تقوای وی، خوش رفتاری با نیروهای زیر دست خود باعث شده بود همه او را دوست داشته باشند نه تنها به عنوان فرمانده، بلکه به عنوان دوست و برادر. الگوی زندگی خود را امام خمینی (ره)، شهدا و رزمندگان، و دایی خود که بسیجی ا سیر بود، قرار داده بود و در همین راه هم شهید شد.
10 - حضور در جبهه ، مجروحیت، نحوه ی شهادت و تشییع جنازه:
این شهید بزرگوار با توجه به سن کم، اشتیاق فراوان به جبهه و جهاد در راه خدا داشت و در قبال خون شهدا احساس مسئولیت می کرد. طوری بود که اصلاً طاقت و تحمل خدمت در عقبه ی جبهه را نداشت، از طرفی دایی وی که اسیر دست رژیم بعثی عراق بود بیشتر وی را ناراحت می کرد. او به خاطر خدمت در خط مقدم جبهه، نیمه ی سال تحصیلی اول راهنمایی مدرسه را رها کرد و در بهمن ماه سال 1365 از طریق سپاه سروستان به جبهه اعزام شد و تا زمان شهادتش یعنی تاریخ 26/12/1366 در طول مدت تقریباً یک سال چند مرتبه به جبهه اعزام و در سمت های مختلف مشغول خدمت شد و به خاطر توانایی رشادت و شجاعت و مدیریتی که داشت به عنوان کادر رسمی سپاه پاسداران استخدام شد و در طی مدت زمانی که در جبهه حضور داشت (یک سال آخر عمر) در عملیات های مختلفی از جمله کربلای 4 و 5، بیت المقدس 2 و والفجر 10 بر علیه رژیم متجاوز بعثی شرکت نمود و دلیرانه جنگید. به طوری که بار اول مجروح شد (یکی از هم رزمان او بر اثر خمپاره مجروح می شود بلافاصله خمپاره ی دوم می آید این شهید بزرگوار سریع خود را روی بدن دوست مجروحش می اندازد که دوباره ترکش نخورد و زخمی نشود ولی چند ترکش به بدن خود شهید اصابت کرده و مجروح می شود.) برای مرتبه ی بعد که منجر به شهادتش می شود در تاریخ 26/12/1366 در سن 15 سالگی در عملیات خرمال عراق از سمت مریوان ایران با سمت فرمانده ی دسته از گروهان یک از گردان امام حسین(ع) از لشکر 19 فجر با نیروهای تحت امرش دلیرانه جنگیدند و ارتفاعات مهمی را از دست دشمن آزاد ساختند که از طرف نیروهای بعثی عراق فرمانده ی دسته ی نیروهای ایرانی شهید عبدالرسول رضایی هدف تیر مستقیم از ناحیه ی سینه و قلب قرار گرفت و به شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید پس از شهادت نیز از کینه ی دشمنان در امان نماند و هدف بمباران شیمیایی قرار گرفت و سپس در دهه ی اول فروردین ماه سال 1367 پیکر پاک این شهید از سپاه سروستان با حضور تمامی اهالی محل کوهنجان و اقوام و دوستان و آشنایان منطقه ی سروستان و کوار تا گلزار شهدای کوهنجان تشییع و به خاک سپرده شد.
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است