زندگی نامه ی شهید حسین فقیری فرزند مرتضی
در روز 24 ماه 7 سال 1345 در منزل مرتضی تنها فرزند پسر به دنیا آمد. چند صباحی می گذشت که روزگار طوری سرنوشت این خانواده را رقم زده بود که پدر خانواده، همسر و فرزندانش را رها می کند به امان خدا و می رود. مادر تنها پسر و دو دخترش را زیر بال و پر گرفته و آبرومندانه بزرگ می کند بدون این که فرزندانش دوری پدر را احساس کنند. با زحمت کار می کرد و فرزندانش را به مدرسه می فرستاد. چون خودش بی سواد بود و چوب بی سوادیش را خورده بود تلاش می کند و تمام هم وغمش با سواد کردن فرزندانش بود. این شهید بزرگوار در خانواده ای بسیار فقیر از لحاظ اقتصادی و بسیارغنی از لحاظ فرهنگ، ادب و مذهب بزرگ شد. با زحمات فراوان مادر، دوران ابتدایی و راهنمایی را در کوهنجان سپری نمود و جهت ادامه تحصیل و گذراندن دوره دبیرستان یا متوسطه راهی سروستان شد. کلاس اول دبیرستان رشته ی تجربی را در دبیرستان شهید مطهری ناتمام گذاشت و راهی جبهه گشت. قبل از عزیمت به جبهه فردی ساکت بود ولی سکوت ا و پر معنی بود موقع سکوتش در فکر خا لق و مخلوق، عاشق و معشوق بود و این افکار سبب گشته بود که اوقات غیر از تحصیلش در مسجد و بسیج سپری شود. خود را با نماز، روزه، دعا و خلاصه عبادت های واجب و مستحب سر گرم کرده بود. اصلاً مال این دنیای فانی نبود که فکر آن باشد فقط به آخرت می اندیشید. در ماه مبارک رمضان فقط سحرها غذا می خورد. بسیار متین و باوقار و سر به زیر بود. در غیاب مادر به خواهران خود در امر غذا پختن و شستشو کمک می کرد. در اجتماع خوشرو بود و با مردم خوب برخورد می کرد. هیچ وقت از کسی در خواست کمک نمی کرد و فقط از خدا مدد می جویید. از نظر معنوی و مذهبی فردی قوی بود شیطان راه نفوذی در وجود این شهید در طول زندگی و عمر کوتاه او پیدا نکرد. دارای روحی بزرگ و قلبی پر از ایمان، پاکی، عشق به خدا و ائمه ی اطهار (ع) و امام خمینی (ره) بود. هدف زندگی را همان راهی که خدا پیش روی او قرار داده انتخاب کرد که همان راه سعادت و خیر آخرت بود. در عمر کوتاه و پر برکت او و پرونده ی زندگی اش غیر از معنویت و خوبی چیز دیگری ثبت نیست. به دنیا و ظواهر آن دل خوش نمی کرد لحظه ای از یاد خدا غافل نمی شد. هیچ چیز در زندگی وی رنگ مادی و دنیوی نداشت دنیا را فدای معنویت خویش ساخته بود با شهید هاشم زارع دوست صمیمی بود حقاً که دوست خوبی انتخاب کرده بود. دوستی که رفیق نیمه راه نشد. خود در راه خدا کشته شد و دوست خود را به همین راه کشاند و پیش خدا رفتند و روزی می خورند و تا ابد زنده اند. همواره در تمام مراسمات در کنار رفقای بسیجی حضور داشتند در امورات نگهبان، جمع آوری کمک های مردمی به جبهه، مراسمات مذهبی، تظاهرات و هیئت عزاداری در بسیج و مسجد حضور فعال داشت ولی این خدمت در بسیج و مسجد و مراسمات پشت جبهه وی را قانع نمی ساخت روح معنوی وی می بایست در جبهه حضور پیدا کند چندین مرتبه قصد اعزام به جبهه داشت که موفق نشد و بالاخره در تاریخ 1/12/1361 برای اولین بار به مدت 3 ماه به جبهه رفت که بعد از اتمام مأموریت 3 ماهه به منزل برگشت. برگشتی که فقط از لحاظ فیزیکی بود روح خدایی او متعلق به جبهه بود دیگر نمی توانست جسم فیزیکی خود را از جبهه و خدمت به اسلام دورکند. از سوغات جبهه مقداری خوراکی که سهم خود بود مثل کمپوت و غیره را برای خواهرش آورد و چند عکس که در جبهه گرفته بود به وی سپرد مدتی نزد مادر و خواهرانش ماند و مدتی در بسیج خدمت کرد و دوباره عازم جبهه شد و در عملیات خیبر شرکت نمود و نامه هایی به خانه فرستاد که نشان از وجود خدایی شدن و پرواز و دنیا را رها کردن و به خدا پیوستنش می داد اصلاً نامه ها به نامه نمی خورد به وصیت و خبر از پرواز روح ملکوتی اش شبیه بود و در همین عملیات بود که به معشوق خود که در طول زندگی کوتاهش به آن فکر می کرد رسید. زندگی پر معنا و با معنویت خاص، زندگی با قلبی رئوف، مهربان، دلسوز، خادم خانه و بسیج و مردم و ندای لبیک یا امام سر دادن و گوش به فرمان امام بودن.
1.خصوصیات اخلاقی شهید:
شهید فردی ساکت کم حرف و از دوران کودکی قانع بود اگر بود می خورد و اگر نبود چیزی نمی گفت و چیزی طلب نمی کرد. صبور بود سعی می کرد خود کارهای خانه را انجام دهد. با تعصب و با غیرت بود و در حفظ حجاب خواهرا نش دقت می کرد و تذکر می داد حتی داخل خانه و می گفت اگر کسی هم حضور نداشته باشد شما حجابتان را رعایت کنید. با اخلاق، مهربان، مهمان دوست و مهمان پذیر بود. حتی اگر غریبه ای را می دید به داخل منزل دعوتش می کرد و از او پذیرایی می نمود . به واجبات عمل می کرد، نماز و روزه را به جا می آورد و به تلاوت قرآن، ذکر دعا، نماز جماعت و اول وقت اهمیت می داد. با افراد خاصی رفت و آمد می کرد، افراد مورد اعتماد و سالم و مثبت جامعه. با بچه های مسجد و بسیج هم دوست بود هم برادر. به شهید هاشم زارع علاقه خاصی داشت. به زیر دستانش که فقیر بودند از لحاظ اقتصادی کمک می کرد. به مادر و خواهرانش احترام می گذاشت. کم کم که بزرگتر می شد در روزهای تعطیل کار بنایی می کرد که هم کمک خرج خانواده بشود، هم هزینه ی تحصیل خود را در آورد. در مراسمات راهپیمایی و تظاهرات شرکت می کرد. در جمع آوری کمک های مردمی به جبهه با بسیج همکاری می کرد. به مطالعه ی کتاب های مذهبی و دینی علاقه داشت. جزء افراد زرنگ و ممتاز مدرسه به شمار می رفت.
2. اخلاص شهید:
صداقت کردار و رفتار، تقوا و خداجویی در زندگی شهید نقش به سزایی داشت. درست کردار و راستگو بود. فقط خدا را ناظر بر اعمال می دانست به همین خاطر حتی فکر معصیت هم نمی کرد چه رسد به خود معصیت. قبل از رسیدن به سن بلوغ واجباتش را انجام می داد و به خاطر رضایت خدا اگر فقیر یا غریبی را در کوچه می دید به منزل می برد و از او پذیرایی می کرد.
3. تواضع و فروتنی شهید:
احترام به مادر و خواهرانش، کمک کردن در انجام کارهای منزل، قانع بود به آنچه که بود، احساس مسئولیت در قبال خانواده به عنوان تنها مرد و نان آور خانه از جمله کارهای ایشان بود. با وجود سن کم کارگری می کرد و کمک خرج خانه بود . سبقت در سلام کردن ،دوری از تکبر و همنشینی با فقیران از تواضع وی حکایت می کرد .
4.خصوصیات عرفانی و عبادی شهید:
محب اهل بیت و خاندان رسول اکرم (ص) بود. از زمان طفولیت در هیئت عزاداری مسجد شرکت می کرد. به سروستان می رفت و در نماز جمعه شرکت می نمود. به خاطر خدا از همه چیز خود می گذشت حتی مادر و خواهران خود را رها کرده و به جبهه رفت. خدمت در این راه و لبیک به ندای حضرت امام را مقدم شمرد و جان خود را در راه معشوقش خدا هدیه کرد.اهل نماز و روزه و تلاوت قرآن و دعا زیارت و خدمت به مردم و جبهه را عبادت می دانست .
5.بی رغبتی شهید به مال و مظاهر دنیوی:
شهید اصلاً برای دنیای خود کاری نکرد و برای خدا به خانواده ی خود کمک می کرد. در روزهای تعطیل، در زمان تحصیل و زمان بین دو جبهه کار می کرد و از دستمزد خود خرج مخارج خانواده می کرد. مابقی عمر برای خدا کار می کرد و از خدا هم مزد می خواست و مزدش هم شهادت و رسیدن به خود خدا بود که رسید. لباس ساده می پوشید و یا لباس بسیجی به تن می کرد و افتخار می نمود .
6.صله ی رحم:
با اقوام مادری که در کوهنجان داشت و با دوستان ورفقا رفت و آمد می کرد. زمانی هم که در جبهه بود به وسیله ی نامه از حال آنها باخبر می شد.و آنها را به رفت و آمد و سرکشی از هم سفارش می کرد.
7.علاقه به امام، ولایت و روحانیت در خط امام (ره):
اما را دوست می داشت و به گفته های او عمل می کرد. در وصیت نامه اش هم از مردم خواسته بود که امام را تنها نگذارند و گوش به فرمان امام باشند و از اوامرش اطاعت کنند. تابع امر ولایت بود، او می دانست اطاعت از امام و ولایت، اطاعت از امام زمان (عج) و اسلام و خداست. به خوبی می دانست راه حق و رسیدن به خدا و عاقبت به خیر شدن، راه امام و شهدا و تابع ولایت بودن است.
8.امر به معروف و نهی از منکر:
امر به معروف و نهی از منکر را از واجبات دین می دانست. لذا مثل نماز و روزه به آن عمل می کرد. کارهای خوب انجام می داد، از منکرات دوری می کرد و به دیگران نیز توصیه می کرد. شرکت در نمازهای جماعت، سرکشی از خانواده های شهدا، رفع مشکل نیازمندان، دوری از گناه، عدم حضور در مجالس غیبت و گناه و منکر، همه اموری بودند که هم انجام می داد و هم در وصیت نامه اش به آنها سفارش کرده بود.
9.چگونگی گذراندن اوقات فراغت:
اوقات زندگی او شامل دوران کودکی، دوران تحصیل و دوران خدمت در جبهه می شد. اوقات فراغت زمان تحصیل به کارگری مشغول می شد و دستمزد آن را، خرج ومخارج خانواده و تحصیل می کرد و غیر از آن در بسیج بود و در آنجا خدمت می کرد. همچنین در مراسمات مختلف هم شرکت می کرد و در جمع آوری کمک های مردم به جبهه حضور مستمر داشت. در زمان بازگشت از جبهه همین روش را ادامه می داد و درغیر این صورت هم به مطالعه ی کتاب های مذهبی، دینی و علمی می پرداخت. اطاعت از فرماندهی در جبهه را بر خود لازم می دانست. هر گونه وظیفه ای که به عهده ی وی می گذاشتند را به نحو احسن انجام می داد. به همین خاطر همه ی رزمندگان او را دوست می داشتند. در کارها درستکار و صادق بود یکی از نشانه های خدایی بودن او هم همین بود. در آخرین نامه اش عطر پرهایش برای پریدن از بین کلمات به مشام می رسید. او گفته بود مرگ حق است چه بهتر در راهی روشن و برای خدا باشد. نوشته بود کتاب هایم را به دوستانم هدیه دهید و خواهرانش را به صبر و شکیبایی سفارش کرده بود. در نامه ای که مادرش برایش نوشته بود، او را حلال کرده بود ایشان هم خیلی خوشحال شده و خدا را شکر کرده و از وی راضی هست . که بالاخره مادر رضایت داده و حلالش کرده وی نوشته بود این کلام مادر مرا خوشحال و عزمم را راسخ تر جهت رسیدن به هدفم که همان لقاء خداست، کرد.
10- حضور در جبهه، مجروحیت، نحوه ی شهادت، تشییع جنازه:
شهید فقیری دو مرتبه موفق به اعزام به جبهه شد. مرتبه ی اول سالم برگشت و مرتبه ی دوم که به جبهه عزیمت نمود در عملیات خیبر در منطقه ی طلائیه جنوب، در شب عملیات که درگیری سختی بین نیروهای رژیم بعثی عراق و نیروهای اسلام رخ داده بود، این شهید عزیز پس از رشادت ها و دلیری ها که در
شب درگیری از خود نشان داد با توجه به این که بی سیم چی بود، اسلحه به دست، به نبرد علیه دشمن پرداخت و بعد از درگیری طولانی به فیض شهادت رسید. ایشان را به عنوان مفقودالاثر اعلام کردند. که پس از سال ها چشم انتظاری خانواده اش و اقوام و دوستان بالاخره جسد وی در تاریخ 27/03/1373 هویت وی شناسائی و به سروستان انتقال و از سپاه سروستان تا گلزار شهدای کوهنجان با حضور اهالی منطقه ی سروستان و کوهنجان، دوستان و دوستداران شهدا تشییع و به خاک سپرده شد.
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است