زندگی نامه شهید ناصرکشوری فرزند غلامعلی
در تاریخ 18 شهریور سال 1348 در محله سید ها کوهنجان در منزل غلامعلی کشوری پسری بدنیا آمد که نام آن را ناصر گذاشتند بی خبر از اینکه روزی هم سن و سال علی اکبر امام حسین ع که در روز عاشورا ندای هل من ناصر ینصرنی در کربلای ایران ناصر ینصرنی امام حسین (ع) می شود و به آن لبیک می گوید وی دوران کودکی و دوران ابتدائی خود در کوهنجان و مدرسه شهید حسین اکبری (ساسان قدیم )گذراند و دوران راهنمائی در مدرسه راهنمایی فتح به اتمام رساند.در طول این سالها که در کوهنجان زندگی می کرد در امر کارهای کشاورزی همکار پدر مهربانش بود و همواره او را یاری میکرد و این همکاری تا زمان شهادتش ادامه داشت و زمانی که پدر می گفت شما به کوهنجان می آیید برای استراحت چرا خود را اذیت می کنید و در کارها کمک می کنید می گفت وقت برای استراحت زیاد است و شما برای من زحمات ریادی کشیده اید در سال 64 بدلیل نبود امکانات جهت ادامه تحصیل در رشته بهداشت مجبور به ترک خانواده شد و قصد اقامت و ادامه تحصیل در شهر قشمه (شهرضا کنونی) از توابع استان اصفهان خانه خواهرش کرد و در سال دوم به شیراز آمد و ادامه تحصیل خود را د ر هنرستان خراجی واقع در خیابان وصال سپری کرد. در طول این مدت 16 سال که در پشت جبهه حضور داشت از زمان پیروزی انقلاب سال 57 در مـراسمات راهپیمائی هـا و تظاهرات شرکت می کرد با بسیج همکاری جدی داشت در برنامه های فرهنگی ،جشن های دهه فجر و ... فعال و نقش بسزائی داشت محب اهل بیت اطهار (ع) بود در شادی آنان شاد و در عزای آنان عزادار بود .در هیئت عزاداری سید الشهدا در محل از اول محرم تا آخر عزاداری نقش فعالی داشت و با پوشیدن لباس مشکی و شربت دادن حضور گسترده داشت.
به قرائت قرآن در مسجد و منزل علاقه داشت و به همین دلیل در برنامه های قرآنی شرکت می کرد همیشه به فکر قیامت و آخرت بود و زندگی خود را با آن می سنجید بیشتر به مطالعه کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب می پرداخت به مطالعه کتابهای علمی –تاریخی و مذهبی هم می پرداخت که کتابهای وی موجود است برای اولین بار در تاریخ 19/12/1364 عازم جبهه گردید که پس از سه ما خدمت در جبهه مجروح و دچار موج انفجار شد و در بیمارستان الزهرا اهواز بستری شد و برای بار دوم به جبهه رفت که در تاریخ 08/03/1365 به آرزوی خود که همان شهادت بود و به ندای هل من ناصر ینصرونی امام حسین(ع) لبیک گفت و در جبهه فاودر تیپ المهدی گردان حمزه به شهادت رسید.
1- خصوصیا ت اخلاقی شهید:
از همان کودکی فردی متین و بسیار مهربان بود به پدرو مادر ا حترام میگذاشت و در امر کشاورزی به پدر کمک میکرد و در شستن لباسها به مادر کمک می کرد. به بزرگترها و دوستان احترام می گذاشت و همین امر باعث جذب دوستان خود شده بود به درس خواندن و تحصیل مخصوصا به رشته بهداشت و بهیاری علاقه داشت از تنبلی بیزار بود .علاقه مند به مطالعه کتابهای مذهبی و علمی و تاریخی بود به ورزش علاقه داشت با افراد باسواد و مذهبی در ارتباط بود و رفتار آنان را برای خود الگو قرار می داد. اهل اقامه نماز و تلاوت قرآن بود و دیگران هم در این امر تشویق می کرد در طول مدتی که در خانه خواهرش شهرضا (یک سال)جهت ادامه تحصیل رفته از بچه های خواهر خود نگهداری و مواظبت می کرد و در نبود شوهر خواهر خود مسئولیت آنان به عهده گرفته و تمام کارهای داخل و بیرون منزل را انجام می داد.
2-اخلاص شهید:
اهل نماز و تقوا و قرائت قرآن ،عزاداری ،امر به معروف و نهی ازمنکر بود فکر قیامت و آخرت بود وهمواره راه و روش زندگی خود طوری انتخاب می نمود که در آخرت سربلند باشد .
3-تواضع و فروتنی شهید:
احترام به پدرومادر،بزرگترها ،شستن لباسهای خود و انجام امورات شخصی ومحول نکردن به دیگران با اینکه فردی تحصیل کرده بود کمک در امر کشاورزی به پدر ، احترام به مردم سبقت گرفتن در سلام کردن ، کمک به نیاز مندان تواضع و فروتنی این شهید را می رساند .
4-خصوصیات عرفانی و عبادی شهید:
اهل تفکر وتحصیل ومعاد و قیامت بود و خود اهل نماز و قرآن بود و دیگران هم به امر خوب خدا پسند تشویق می کرد. عاشق جبهه و شهادت و خدمت بود ،کمک به دیگران فراموش نمی کرد در هیئت عزاداری
سیدالشهدا محله سید ها کوهنجان حضور و نقش فعال داشت واجبات را قبل از سن تکلیف انجام می داد . و انجام این وظائف را نوعی عبادت می دانست .
5-بی رغبتی شهید به مال ومظاهر دنیوی:
با توجه به اینکه فردی تحصیل کرده بود و معمولا این قشر امیدها به زندگی و دنیا دارند ولی شهید کشوری دنیا را به اهل خود سپرد و همه را رها کرد ،دفاع از انقلاب و وطن لبیک به فرمان حضرت امام (ره) بر خود لازم دانست و می گفت ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند ، لباسهای ساده و پارچه ای می پوشید ساده زندگی می کرد.
بیشتر به عاقبت و قیامت می اندیشید و سعی می کرد برای آخرت ذخیره معنوی بکند تا اینکه برای دنیا ذخیره مادی نماید آخر هم به هدف خود رسید .
6-صله ارحام:
صله ارحام به خوبی انجام می داد با اقوام و پدری و مادری خود رفت و آمد گرم داشت و در زمان حضور در جبهه توسط تلفن و نامه به اقوام و دوستان و ... ارتباط برقرار میکرد.
ودر صورت نیاز یا مشکل سعی در رفع نیاز و مشکل آنان می نمود و نیاز نیازمندان بر طرف می نمود
7-علاقه به امام ،ولایت،و روحانیت خط امام:
همان عشق به امام و ولایت بود که تحصیل رشته مورد علاقه خود را رها کرد و به فرمان امام لبیک گفت و عازم جبهه شد و دیگران را به اطاعت از امر امام و ولایت و اجرای دستورات آن بزرگوار سفارش میکند.اهل مطالعه کتابهای مذهبی بود همچنان که در وصیتنامه شهید قید گشته، امام و ولایت و رهبری خط فکر و عقیده آن معلوم می کند. اطاعت فرمان امام،اهل کوفه نبودند یعنی دورویا منافق نبودن دعا به جان امام سفارش کرده اند .پس این قشر تحصیل کرده آگاهانه راه خود را انتخاب کرد و پای عقیده استوار خود ایستاده و تا مرز شهادت ومجروحیتودرآخر به شهادت رسیدند.
8-امر به معروف و نهی از منکر:
به دوستان و آشنایان به کارهای خوب سفارش می کرد احترام و کمک به پدر و مادر و صله رحم ،رفع مشکلات نیازمندان خود عمل میکرد و به دیگران هم سفارش به عمل می نمود.با افراد ناباب رفت و آمد نمی کرد با افراد باسواد و مذهبی ارتباط داشت و به موفقیتهایی هم رسیده بود.
9-چگونگی گذراندن اوقات فراغت :
در دوران تحصیل در اوقات فراغت در منزل امورات شخصی خود را انجام می داد و در بیرون منزل در کارهای کشاورزی به پدر کمک می کرد و در غیر اینصورت به ورزش علاقه داشت و به فوتبال می رفت و سپس اوقات دیگر خود را با مطالعه کتابهای درسی،علمی و مذعهبی ،تاریخی سپری میکرد. وقات دیگر خود را در هیئت عزاداری ،مسجد،نماز جماعت مراسمات مذهبی و ملی راهپیمائی ها و تظاهرات خدمت در بسیج و همکاری با مردم می پرداخت که در سن 16 سالگی عازم جبهه و خدمت به اسلام سپری کرد و در همین راه شهید شد
10-سایر برنامه ها:
اطاعت از فرماندهی در جبهه اطاعت از امام می دانست وظیفه خود را انجام می داد چون فرد تحصیل کرده بود قوه جاذبه خوبی داشت البته هر کس یک حسنی دارد و از طریق آن افراد به خود جذب می کنند.عشق به خدمت در جبهه و آرزوی شهادت داشت و فکر آخرت و قیامت بود اصلا مال این دنیا نبود به همین خاطر دنیا را رها کرد و سراغ عاقبت بخیری که همان شهادت که آرزوی او بود رفت.
11-مجروحیت،نحوه شهادت،تشیع جنازه:
شهید ناصر کشوری دومرتبه به جبهه اعزام شدند که بار اول در منطقه فاو مجروح و دچار موج گرفتگی و خونریزی از ناحیه بینی شد و چند روز در بیمارستان فاطمه الزهراء ،بقایی اهواز بستری شد و مرحله بعد که به جبهه عزیمت نمود در تاریخ 08/03/1365 در منطقه عملیاتی فاو توسط تیر مستقیم به شهادت رسید که پس از چند روز شهید از سپاه سروستان تحویل و با حضور تمامی اهالی کوهنجان و روستاهای اطراف به طرف گلزار شهداء کوهنجان تشیع و به خاک سپرده شد.
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است